کاش همه اتفاقای دنيا باب دل آدم بود

اگر زمان به عقب برگردد,...از هشت‌سالگی به کلاس زبان انگلیسی می‌روماجازه نمی‌دهم رنگ کفش‌هایم را بزرگترها انتخاب کنندپفک و چیپس نمی‌خورمو دوباره عاشق تو می‌شوم...در اردوهای مدرسه بیشتر می‌خندمزنگ ورزش ر کاش همه اتفاقای دنيا باب دل آدم بود...

و خدا نزديک است .. او همين واحد بالايي ما مي شيندمن رفيقم با او گاه گاهی به سراغش روم و گاه سراغم آيدبا هم از خويش سخن می گوييم من و او مدتها ست درد دلهاي فراوان داريم .بيشتر، صحبت من گرم کند محفل ما کاش همه اتفاقای دنيا باب دل آدم بود...

کی با یه جمله مثل من میتونه آرومت کنه

اون لحظه های آخر از رفتن پشیمونت کنه

دلگیرم از این شهر سرد این کوچه های بی عبور

وقتی به من فکر میکنی, ...حس میکنم, از راه دور ....

 

پ ن : 

دلتنگى‌هاى آخر شب هر كس هيچ شعبه‌ى ديگرى ندارد!
يكى عكس می‌بيند
يكى آهنگ گوش می‌دهد
ديگرى پيغام‌ها را مرور می‌كند
يكى...
انتخاب با شماست...

کاش همه اتفاقای دنيا باب دل آدم بود...